شبی از شب ها خدا را دیدم که در حال بازرسی پرونده ها بود یکی را بر داشت و رو به من گفت : آدم کشتی؟ گفتم تو مرا قاتل کردی. گفت دزدی کردی؟گفتم تو مرا محتاج کردی گفت در کوچه نیمه شب با کسی سخن گفتی؟ گفتم تو مرا عاشق کردی پس از اندکی سکوت گفت تو تنها بنده ای هستی که حقیقت زندگی را در یافتی